صدا ، اينگونه به خاك سپرده شد!


صدا ، اينگونه به خاك سپرده شد!

سال هاي 55 يا 56 بود.دقيقن يادم نيست همين قدر به خاطر دارم اواخر شهريورماه بود.ما پنج شش نفر بچه هاي قد و نيم در جاده هاي خاكي محل در حال بازي بوديم . ساعت حدود شايد دو و نيم الي سه ي بعد از ظهر بود.گرما گرم بازي بوديم كه شيرو با وجود اينكه يكي دو سال از ما بزرگتر بود بطور برق آسا گفت:«خردنن بي سسXerdanen bi sass» بچه ها ساكت!

ما هم به پيروي از دستور ايشان مثل چوب كبريت خشك ايستاديم . او بر گشت به سمت روستاي شمالي دستانش را به سمت گوش هايش برد تا صدايي را كه رد يابي كرده به دقت گوش فرا دهد. با شورو شوق لبخندي زد و گفت:«مسه masa» مي شنويد؟! سازنده ! بچه ها صداي ساز!

بي آنكه از ما بخواهد كه آيا مايل به آمدن هستيد يا نه ، دمپايي اش را به چنگ گرفت و رعد آسا با پاي برهنه به سمت ساز سُرنا! ما هم بدون توجه ،‌ بي محابا همان عملش را انجام داديم به سمت نواي سُرنا ،‌ مثل باد و بوران در جاده خاكي شتاب گرفتيم . نفهميديم اين راه خاكي و پراز سنگلاخ و خارو خاشاك را چگونه طي طريق نموديم .همين قدر چشم گشوديم خود را در ميان هياهوي جميعت كه عروس آورده بودند يافتيم . قبل از هرچيز به سمت نوازنده ها مي رفتيم تا بازي گوشي نماييم .

هنوز در جلوي چشمانم آن صحنه رژه مي روند و نوازنده سُرنا كه گويا علي براري بود با چشماني بسته و با دميدن به ساز، ‌لُپ هايش مبدل به  دو نارنج آتشين مي شد و با دم و بازدم هر لحظه ما را كيفور مي نمود و خواننده يي لاغر اندام با سبيلي آكولادي با پيراهني سفيد با دايره در حال خواندن :

«‌خاطره مون ياد اومه ،‌خاطره مون يادمه                      xatera mon yadoma xatera mon yadoma

چمه چمه چمه كيله ،‌چمه نازه يار اومه                         cama cama cama kila cama naza yaroma

مردم غرق در شادي و ما هم دنبال شاباشي كه به سر روي عروس و دامادي كه هنوز سوار بر اسب بودند به هر سو مي دويديم و...

 آري او همين پيرمردي بود كه در عروسي ها ، مردم را شاد مي كرد!

با ياد آوري اين خاطره ،‌حال مي رويم نقطه سر خط . واقعيت اين است كه در باره ايشان نمي خواستيم مطلبي را به نگارش در آوريم . ولي چون صحبت از موسيقي تالش است و هويت هر تالش ، ‌لذا لازم ديديم يادداشتي كوتاه براي ياد و خاطرش كه هميشه دوست داشت مردم را شاد كند به خوانندگان فهيم مان ارايه دهيم .به همين لحاظ وارد فاز يك اين قضيه مي شويم مبني بر اينكه چون اكثر قريب به اتفاق مردم تالش او را دوست داشتند ، چرا كه در عروسي هاي مان خواند ،‌عروس به خانه دامادها فرستاد و دامادهايي را خندانده  و به طور كلي هر تالش و تالشي كه نامش را مي شنود بي گمان خاطره يي از او دارد .

اما ،‌ اين خواننده ي عوام پسند، اين نبود كه روي تحت بيمارستان تكيه به ديوار بدهد و با دستاني چروكيده و پانسماني كه نخ سرمي رگ هاي بي رمق اش را آبياري مي كرد و زُل مي زد به فلاش دوربيني كه با لبخندش هزاران پيام را مي رساند و يا چشمان حسرت بارش را به درب اتاق بستري اش در بيمارستان بدوزد تا كسي وارد شود با او به خش و پش بنشيند ! به خاطر داشته باشيم هنوز كه نامش بر سر زبان ها مي افتد احساس را در وجود مردم تالش متبلور مي نمايد چه رسد كه به اينكه صدايش را زمزمه نمايند! آيا واقعن «او » اينگونه  بود ؟!

«او» اينگونه نبود كه تا رمقي در بدن داشت او را به هر سو مي كشانديم ،‌به جشنواره ها ،‌ به همايش ها،‌به جاهاي جوروارجوري كه بالاخره به موسيقي تالش مرتبط بود و حتا به خارج از كشور مي برديم تا تنها از حنجره اش سود ببريم؟!

ولي «او» اينگونه بود كه سه چهار ساعت نشست رودرروي دو پژوهشگر گيلك ،‌ بي شيله پيله آنچه كه ساليان متمادي بطور شفاهي در سينه و ذهن داشت از حنجره اش فرو ريخت و آنها درو نمودند و به دوكاست صوتي تبديل كردند و در اختيار علاقه مندان به موسيقي قرار دادند. بي آنكه نت خوانده باشد ،‌صامت و مصوت و كوتاه و بلندي در كارگاه هاي موسيقي را آموخته باشد تنها از طريق غريزه ي خدا دادي اش توانست دين خودش را به موسيقي تالش ادا نمايد . آري آن پيرمرد اينگونه بود.

فاز يك را دُم بريده رها مي نماييم و وارد فاز دوم مي شويم . مخاطب كلام مان را آندسته از اشخاصي قرار مي دهيم كه زير بغل اين پير مرد را مي گرفتند به هرسو مي كشاندند بايد به خاطر داشته باشند در همايشي كه در تهران برگزار شده بود ايشان گفته بود :

« منه كار مداره بدا اي ساعت شمه را بخونم             mena kar madara fnh ?isaat smara bexonem» با من كار نداشته باشيد بگذاريد يك ساعت براي شما بخوانم ! »

سؤال است آيا «او» واقعن دنبال پول و پورسانت بود يا نه نيت اش فقط شاد كردن مردم ؟

اين پاسخ را بايد همان اشخاص بدهند كه اورا به هر سو كشاندن اما به او نگفتند كه پير مرد ، ‌خواننده تالش ،‌ اي كه همه تالشان ازصداي تو لذت مي برند، به مسئولين و گردانندگان همايش ها بگو اگر من در فلان جشنواره شركت كنم فلان مبلغ پول مي گيرم ! و راستش اگر اين كار را به او آموخته بودند ديگر نياز نبود كه در بيمارستان فلاني ، فلاني ،‌فلاني پول داروي و آمپولش را متقبل مي شد!‌اگر دستمزد حنجره ي تالشي اش را مي گرفت مسلمن براي آينده اش بكار مي آمد . اما همان اشخاص منافع خود را مرتب مي كردند و از اين خواننده ،آن نوازنده تنها سود مي بردند.

يك گيومه باز كنيم به منطقه ديگرتالش سر بزنيم پيرمردي ديگر به نام «...» را به تهران مي برند در جشنواره يي شركت مي دهند ساعت ها به ساز اش دميد و به پاس زحمات اش «لوح تقدير» به او ميدهند .اما تراژدي تلخ اين ماجرا به نظر شما چه مي تواند باشد؟ايشان بعد از برگشتن از تهران گفت:

«اي پله كاغذشون من آدوئه?i pala kaqaz son men adoa» تنها يك كاغذ پاره به من دادند پولي به من ندادند تا خرج خود و خانواده ام كنم !

باز سؤال مي شود آيا اين تراژدي تلخ  دامنگير «... » نمي شود ؟ آيا آنهايي كه ادعاي شان در باره موسيقي ،‌ شعر ،‌هنر، فرهنگ تالش  گوش فلك را كر كرده و بعد مرگ هر هنرمند پيشكسوت زانوي غم بغل مي گيرند اشك تمساح مي ريزند نمي دانند كه سرانجام چنين اشخاصي به كجا ختم مي شود؟و...

وارد فاز سوم داستان مان مي شويم . اين پيرمرد را با هزاران سوال بي پاسخ به خاك سپرديم و تا يك سال ديگر در اذهان عمومي شايد هم پاك شود. پيشكسوتان ديگر هنوز در سن كهولت بسر مي برند و در پيرامون مان هستند . آيا وظيفه ما هنرمندان اشاعه ي فرهنگ و هنرو موسيقي و شعر و داستان است يا نه بازي كردن  نقش  كميته ي امداد و هلال احمر و بخشداري و فرماندراي و...؟! كداميك ؟!

شنيديم خانه «صالح بيداري» در چروده روزهاي باراني چكه مي كند؟! خوب طبيعي است چكه مي كند .شمال است ،‌باراني و زندگي در روستا! آيا هيچ توجه كرده ايم كه با بازگو كردن چنين موضوعي آنهم در فضاي مجازي نه تنها كمكي به «صالح بيداري»نشده بلكه با آبروي هشت و نه دهه اش نيز بازي كرده ايم؟ چرا كه شايد او با سيلي صورت اش را سرخ نگه داشته باشد ،‌آيا افشا كردن مشكل شخصي و خصوصي پيشكسوتان توهين به شخصيت هنري شان نيست ؟!

آيا براستي برجسته كردن فقر هنرمندان تالش و يا وارد شدن به حريم خصوصي شان و با برجسته كردن واژه ي ترحم چيزي نصيب هنرمند مي شود؟ جز ريختن آبرويش در ملاء عام  ، نه تنها كمكي به او نمي شود بلكه وجهه ي اجتماعي اش را نيز از دست مي دهد. كه لازم و واجب بود ، است و خواهد بود ، در سمينارها ،‌همايش ها قبل از اينكه از هنر اينها بهره ببرند اول شيوه ي قرار داد بستن را كه هر دقيقه خوندن و نواختن شان چقدر بر آورد مي شود ، به آنها آموزش دهند تا دوفرداي ديگر ـ آينده ي مالي شان تامين گردد.

نشريه يي كه مي خواهد با زنجموره نمودن و برجسته كردن آسيب هاي هنرمندان ، جريده اش را در معرض ديد عموم قرار دهد مطمئنن او به فروش چند نسخه بيشتر آن مي انديشد در غير اين صورت بايد ، ستوني را اختصاص دهد به كارشناس حقوقي كه شيوه ي قرارداد بستن را به هنر مندان منطقه آموزش دهد!

‌سوال مي شود چگونه بايد اين مشكل را با مسئولين در ميان گذاشت ؟ NGOها چه نقشي در برابر اين معضلات دارند ؟ مگر نه اينكه مي گوييم تالشيم مهمان نواز و با حجب و حيا !‌آيا با حجب و حياي «صالح بيداري»بازي نشده است ؟

جوان امروز تالش نياز به كسب شهرت دارد گيرم ويژه يي براي اين خواننده هاي تالش توليد كرديم و چند جوان در آن يادداشت نوشتند كه تنها به نام شان توجه دارند آيا مقاله ام چاپ مي شود ؟ ‌نمي شود ؟ مردم چه خواهند گفت ؟ مي پسندند؟ بد نوشتم ؟ خوب نوشتم ؟‌و فيگورهاي تخيلي ديگر و...

اين درد هنوز جاري و ساري در تالش مان جولان ميدهد . حال بيايم بيانديشيم كه مسئولين منطقه كه از دل سوزان نظام و انقلاب اند آمدند خانه پيرمردي ديگر را مرمت نمودند و رفتند . آيا عملكرد ايشان را به نام آن عده يي كه اين بازي را پيش گرفتند ثبت و ضبط مي نمايند ؟ مسلمن نه !گيريم آمديم در برابر پيشكسوتان در قيد حيات  زانوي غم بغل گرفتيم و در كنار پلاكارد و يا بنر از قبل سفارشي كه بلافاصله بر ديوار ميخكوبي گرديده  عكسي به يادگاري انداختيم  تا جريده و يا نصف و نيمچه سايتي به نفس كشيدنش ادامه دهد چه سودي دارد ؟  

فراموش نكنيم اين پيرمردي كه او را به خاك سپرديم گذشته از صداي بياد ماندني اش كه در تالش ديگر تكرار نخواهد شد آيا آمدند به ايشان گفتند كه اگر به فلان همايش مي روي يك ساعت بخواني اين مبلغ را قرار داد كن و با اين مبلغ حسابي در بانك باز نماييد تا دو فرداي ديگر جريده يي كه از رنگ و لعابش پيداست مبتدي ست اينگونه ترا در گيلان عريان ننمايد.

سر انجام نتيجه مي گيريم اگر آن دسته از اشخاصي كه از اين افراد براي پيشبرد اهداف و منافع شان سود جستند مي آمدند آن روشي كه خود مي پسندند براي آنها مي پسنديدند مثلن در هر جشنواره و يا همايشي درون مرزي و يا برون مرزي مبلغي را به حسابشان ذخيره مي كردند تا هم خرج خود و زندگيشان مي شد و مابقي هم اگر كفايت مي كرد براي همين پيشكسوتان كه سواد آكادميك نداشتند استعداد يابي مي كردند  يا كارگاه داير مي كردند و يا در گوشه يي از خانه شان را هفته يي يك دوساعت محفلي بر پا مي كردند تا لااقل چند جوان و يا نوجوان خواننده در كنارشان مي نشاندند و بعد پيشكسوتان سكان دار هنرشان باشند.مثلن جوان خواننده در كنار شان بخواند وبنوازند و آنها در تئوري ايراداتشان را بر طرف مي كردند و از اين ابتكارات كه متاسفانه انجام نشده است . آيا واقعن براي چنين كاري كسي تاكنون در تالش پيشقدم شده است ؟

 



آخرین نظرات ثبت شده برای این مطلب را در زیر می بینید:

برای دیدن نظرات بیشتر این پست روی شماره صفحه مورد نظر در زیر کلیک کنید:

بخش نظرات برای پاسخ به سوالات و یا اظهار نظرات و حمایت های شما در مورد مطلب جاری است.
پس به همین دلیل ازتون ممنون میشیم که سوالات غیرمرتبط با این مطلب را در انجمن های سایت مطرح کنید . در بخش نظرات فقط سوالات مرتبط با مطلب پاسخ داده خواهد شد .

شما نیز نظری برای این مطلب ارسال نمایید:


نام
آدرس ایمیل
وب سایت/بلاگ
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

آپلود عکس دلخواه: